رخ یار

مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید .
  • خانه 
  • تفسیر آیات ۱۴۱ تا ۱۴۲ سوره آل عمران تفسیر آیات ۱۳۰ تا ۱۳۴ سوره آل عمران تفسیر آیات ۱۲۷ تا ۱۲۹ سوره آل عمران تفسیر آیات ۱۲۳ تا ۱۲۶ سوره آل عمران تفسیر آیات ۱۱۹ تا ۱۲۲ سوره آل عمران تفسیر آیات ۱۱۴ تا ۱۱۸ سوره آل عمران تفسیر آیات ۱۰۹ تا ۱۱۲ سوره آل عمران تفسیر آیات ۱۰۵ تا ۱۰۸ سوره آل عمران تفسیر آیات ۱۳۸ تا ۱۴۰ سوره آل عمران تفسیر آیات ۱۳۵ تا ۱۳۷ سوره آل عمران 

معجزه حکم اسلامی ذبح شرعی.

02 خرداد 1397 توسط مرضيه اصغري

 رشته ی تحقیقاتی من (خانم لیلا شهرستانی دوره لیسانس را در دانشگاه کالیفرنیا استیت یونورسیتی فولرتون در رشته بیولوژی و دوره فوق لیسانس را در کالیفرنیا استیت پالی تکنیک یونورسیتی در رشته میکرو بیولوژی سپری کرده اند) در میکروبیولوژی در مورد لاکتوفرین بود. 
?لاکتوفرین یک مولکول پروتئینی است که در خون ما وجود دارد این ماده در کلستروم (آغوز) شیر مادربه میزان زیادی  وجود دارد. این ماده خاصیت ضد میکروبی دارد یا این که خیلی شدید جلوی میکروب ها را می گیرد. کاری که لاکتوفرین می کند این است که آهن را به خودش جذب می کند یعنی این که هر میکروبی که در قسمت لاکتروفرین باشد به خاطر این که آهن ندارد نمی تواند رشد کند و میکروفیلم درست کند.
?در یکی از رستوران های آمریکا به نام  jack in the box تقریباً حدود ۶ یا ۷ سال پیش عده ای از اسهال خونی مردند و بعد از تحقیقات  معلوم شد که علت این باکتری ها بوده اند این باکتری ها البته در دستگاه های گوارشی مثل روده و… هست یعنی در بدن همه ی انسان ها هست  ولی وقتی از طریق خوردن وارد بدن بشود باعث ابتلابه اسهال خونی خواهد شد که درصد تلفاتش بالا است.
? در اسلام مفهوم نجس و پاکی باعث می شود که ما به دقت برای صحت عباداتمان آنرا رعایت کنیم اما مفهوم مشابه تمیز و کثیف گرچه در غرب اهمیت دارد اما اجبار آور نیست . در این رستوران هم متوجه شدند که مدفوع زیر ناخن آشپز رستوران به گوشت منتقل شده و تعدادی از مشتریان را کشته . گویا اشپز بعد از دستشویی رفتن عجله داشته و دست هارا نشسته!!
?شرکت تامین کننده گوشت به استاد بنده پروژه ای را داد که بر اساس ان قرار شد ما در گوشت لاکتوفرین ها را فعال تر کنیم که اگر باز هم میکروبی در انها نفوذ کرد امکان رشد نیابد . مبلغ این قرار داد ۱۵ میلیون دلار بود و چون پروژه من هم در مورد همین لاکتوفرین بود با ۵ نفر دیگر کار را شروع کردیم اما متاسفانه میزان نفوذ لاکتوفرین در گوشت ها در حین آزمایش متغیر بود و این امکان وجود نداشت که به ماده ثابتی برسیم که اضافه کردن آن به گوشت میزان محافظت در برابر باکتری ها را افزابش دهد.
?ما در لابراتوار این لاکتوفرین را فعالش می کردیم و وقتی که تست می کردیم لاکتوفرین در حالت عادی باکتری ها را از بین می برد اما روی گوشت که امتحان می شد گاهی موفق و گاهی نا موفق بود. من ازمایش روی نمونه ها را انجام می دادم و گوشت می گرفتم و محلول های متفاوت را ازمایش می کردم روزی من تصادفاً دیرم شد و مجبور شدم که گوشت از منزل ببرم که گوشت اسلامی بود وقتی امدم این تست را کردم دیدم ای بابا جوابها خیلی فرق می کند با گوشت های دیگر یعنی اولاً وقتی ما این باکتری ها را می گذاشتیم درصد این نفوذ باکتری ها خیلی کمتر بود یعنی واقعاً اصلاً خود باکتری بدون لاکتوفرین هم نفوذ نمی کرد! وقتی هم که می شستیم اصلاً چیزی دیگه نمونده بود روی گوشت. کنترلر آزمایش ما اب بود یعنی هر ازمایش با محلولی خاص صورت می گرفت و کنترل ان با اب بود.

 من دیدم خود باکتری وقتی به گوشت اسلامی می رسد نفوذ نمی کند و اگر هم کمی نفوذ کند با اب کاملا تمیز می شود. سبحان الله ! اینجا باید اشاره کنم که وقتی در فقه ما آب از مطهرات است به همین دلایل می تواند باشد.
?وقتی استادم جواب ازمایش را دید تعجب کرد من گفتم که امروز یک فرقی کرده من امروز گوشت حلال آوردم ایشان آقای دکتر نرن نایدی اهل هندبودند که دکترا رو در سوئد گرفته  وقبلا به واسطه کشف دلایل میکروبیولوژیک مرگ تعدادی از زنان که از وسایل خاص بهداشتی استفاده می کردند مشهور شده بودند به من گفتند که خودشون – با اینکه مسلمان نیستند- از گوشت حلال استفاده می کنند .
? در لابراتوار بعضی برایشان سوال شده بود که این چه گوشتی است که این قدر نسبت به نفوذ باکتری ها مقاوم هست . استاد ما در حالی که سالن را ترک می کرد گفت این گوشتی است که هرگز به شما اسهال خونی نمی ده!
 ?ما وقتی که گوشت را اسلامی سر می بریم اول شاه رگ زده می شود بدون اینکه نخاع قطع بشود وقتی شاه رگ قطع می شود چون که نخاع قطع نشده قلب هنوز در حال تپیدن هست وقتی قلب می زند همه خون از بدن خارج می شود و از انجا که تمام اهن در گلبول قرمز است  وقتی که همه خون خارج می شود  دیگر گوشت ان آهن را ندارد و به خاطر همین نیازی به لاکتوفرین برای از بین بردن آهن نداریم و باکتری ها هم به علت نبود اهن در خون جذب نمی شوند و اگر بشوند با شستشو با اب ساده از بین می روند.

 نظر دهید »

فلسفه تحریم گوشت درقرآن.

02 خرداد 1397 توسط مرضيه اصغري

?اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم?

«إِنَّمٰا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ اَلْمَيْتَةَ وَ اَلدَّمَ وَ لَحْمَ اَلْخِنْزِيرِ وَ مٰا أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اَللّٰهِ فَمَنِ اُضْطُرَّ غَيْرَ بٰاغٍ وَ لاٰ عٰادٍ فَلاٰ إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اَللّٰهَ غَفُورٌ رَحِيم»

[خداوند،] تنها مردار و خون و گوشت خوک و آنچه را که [هنگام سر بریدن ] نام غیر خدا بر آن برده شده، بر شما حرام گردانیده است. [ولى ] کسى که [براى حفظ جان خود به خوردن آنها] ناچار شود، در صورتى که ستمگر و متجاوز نباشد بر او گناهى نیست، زیرا خدا آمرزنده و مهربان است.

(بقره/۱۷۳)

مى فرماید: براى روشن ساختن غذاهاى حرام و ممنوع و قطع کردن هر گونه بهانه چنین مى گوید: «خداوند تنها گوشت مردار، خون، گوشت خوک، و گوشت هر حیوانى را که به هنگام ذبح نام غیر خدا بر آن گفته شود تحریم کرده است» (إِنَّما حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزیرِ وَ ما أُهِلَّ بِهِ لِغَیْرِ اللّهِ).

و به این ترتیب سه قسمت از گوشت هاى حرام به اضافه خون که، بیش از همه مورد ابتلاى مردم آن محیط بوده است را ذکر مى کند که بعضى پلیدى ظاهرى دارند و بر کسى مخفى نیست، مانند مردار، خون و گوشت خوک، و بعضى پلیدى معنوى دارند مانند قربانى هائى که براى بت ها مى کردند. 

انحصارى که از آیه با کلمه «إِنَّما» استفاده مى شود به اصطلاح «حصر اضافى» است، یعنى منظور، بیان تمام محرمات نیست، بلکه هدف نفى بدعت هائى است که آنها در مورد قسمتى از گوشت هاى حلال داشتند. 

به تعبیر دیگر آنها قسمتى از گوشت هاى پاکیزه و حلال را طبق خرافات و موهوماتى بر خود تحریم مى کردند، اما در عوض به هنگام کمبود غذا از گوشت آلوده مردار یا خوک و یا خون استفاده مى کردند! قرآن به آنها اعلام مى کند: اینها براى شما حرام است نه آنها (و این است معنى «حصر اضافى»). 

و از آنجا که گاه ضرورت هائى پیش مى آید که انسان براى حفظ جان خویش مجبور به استفاده از بعضى از غذاهاى حرام مى شود، قرآن در ذیل آیه آن را استثناء کرده مى فرماید: «ولى کسى که مجبور شود (براى نجات جان خویش از مرگ) از آنها بخورد، گناهى بر او نیست، به شرط این که ستمگر و متجاوز نباشد»! (فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ باغ وَ لا عاد فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ). 

به این ترتیب، براى این که اضطرار بهانه و دستاویزى براى زیاده روى در خوردن غذاهاى حرام نشود، با دو کلمه «غَیْرَ باغ» و «لا عاد» گوشزد مى کند که: این اجازه تنها براى کسانى است که خواهان لذت از خوردن این محرمات نباشند، و از مقدار لازم که براى نجات از مرگ ضرورى است تجاوز نکنند، (باغ و عاد در اصل باغى و عادى بوده، «باغى» از ماده «بغى» به معنى طلب کردن است، و در اینجا منظور طلب کردن لذت است و «عادى» به معنى متجاوز مى باشد، یعنى متجاوز از حد ضرورت).

تفسیر دیگرى براى جمله «غَیْرَ باغ وَ لا عاد» ذکر شده است که با معنى اول تضادى ندارد، و ممکن است هر دو با هم در مفهوم آیه جمع باشند و آن این است: 

با توجه به این که یکى از معانى «بغى» ظلم و ستم است، منظور این است که اجازه خوردن گوشت هاى حرام مخصوص کسانى است که سفر آنها سفر ستم و گناه نباشد (باید توجه داشت اضطرار و اجبار معمولاً در سفرهائى نظیر سفرهاى آن زمان حاصل مى شد که قافله ها در بیابان مى ماندند و یا راه را گم مى کردند). 

بنابراین، اگر سفر، سفر گناه باشد گر چه آنها ناچارند براى حفظ جان خود از غذاى حرام بخورند ولى گناهش در نامه عملشان نوشته خواهد شد، و به تعبیر دیگر، این ستمگران براى حفظ جان خود واجب است به حکم عقل از این گوشت ها بخورند اما این وجوب از مسئولیت آنها چیزى نمى کاهد، چرا که در مسیر غلط چنین اجبارى را پیدا کرده اند. 

روایاتى که مى گوید: این آیه درباره کسانى است که در راه قیام بر ضد امام مسلمین گام ننهند نیز اشاره به همین حقیقت است، چنان که در احکام نماز مسافر نیز وارد شده که حکم نماز شکسته تنها براى مسافرانى است که سفر آنها سفر حرام نباشد و لذا در ضمن روایات به جمله «غَیْرَ باغ وَ لا عاد» براى هر دو حکم، استدلال فرموده اند (حکم نماز مسافر و حکم ضرورت خوردن گوشت هاى حرام).

و در پایان آیه مى فرماید: «خداوند غفور و رحیم است» (إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ). 

همان خداوندى که این گوشت ها را تحریم کرده با رحمت خاصش در موارد ضرورت شدید، اجازه استفاده از آن را داده است.

 

«تفسیر نمونه/ذیل آیه 173، سوره بقره»

نکته ها:
۱- فلسفه تحریم گوشت های حرام
بدون شک، غذاهائى که در آیه فوق تحریم شده همچون سائر محرمات الهى فلسفه خاصى دارد و با توجه کامل به وضع جسم و جان انسان با تمام ویژگى هایش تشریع شده است، در روایات اسلامى نیز زیان هاى هر یک مشروحاً آمده، و پیشرفت هاى علمى بشر پرده از روى آن برداشته است. 

♦مثلاً در کتاب «کافى» پیرامون گوشت مردار از امام صادق(علیه السلام) چنین مى خوانیم: أَمَّا الْمَیْتَةُ فَإِنَّهُ لَمْ یَنَلْ مِنْهَا أَحَدٌ إِلاّ ضَعُفَ بَدَنُهُ، وَ ذَهَبَتْ قُوَّتُهُ، وَ انْقَطَعَ نَسْلُهُ وَ لایَمُوتُ آکِلُ الْمَیْتَةِ إِلاّ فَجْأَةً: امام بعد از ذکر مقدمه اى در مورد این که تمام این احکام به خاطر مصالح بشر است مى فرماید: «اما مردار را هیچ کس از آن نمى خورد، مگر این که بدنش ضعیف و رنجور مى شود، نیروى او را مى کاهد، و نسل را قطع مى کند، و آن کس که به این کار ادامه دهد با سکته و مرگ ناگهانى از دنیا مى رود»!.

این مفاسد ممکن است به خاطر آن باشد که دستگاه گوارش نمى تواند از مردار، خونِ سالم و زنده بسازد، به علاوه مردار کانونى است از انواع میکروب ها، اسلام علاوه بر این که خوردن گوشت مردار را تحریم کرده، آن را نجس هم دانسته تا مسلمانان کاملاً از آن دورى کنند. 

♦دومین چیزى که در آیه تحریم شده «خون» است (وَ الدَّمَ) خون خوارى هم زیان جسمى دارد و هم اثر سوء اخلاقى; چرا که خون از یکسو ماده کاملاً آماده اى است براى پرورش انواع میکروب ها. 

تمام میکروب هائى که وارد بدن انسان مى شوند، به خون حمله مى کنند، و آن را مرکز فعالیت خویش قرار مى دهند، به همین دلیل گلبول هاى سفید که پاسداران و سربازان کشور تن انسانند، همواره در منطقه خون پاسدارى مى کنند تا میکروب ها به این سنگر حساس که با تمام مناطق بدن ارتباط نزدیک دارد راه پیدا نکنند.

مخصوصاً هنگامى که خون از جریان مى افتد و به اصطلاح مى میرد، گلبول هاى سفید از بین مى روند و به همین دلیل میکروب ها که میدان را خالى از حریف مى بینند به سرعت زاد و ولد کرده گسترش مى یابند، بنابراین، اگر گفته شود خون به هنگامى که از جریان مى افتد، آلوده ترین اجزاى بدن انسان و حیوان است گزاف گفته نشده. 

از سوى دیگر، امروز در علم غذاشناسى ثابت شده که غذاها از طریق تأثیر در غده ها و ایجاد هورمون ها در روحیات و اخلاق انسان اثر مى گذارند، از قدیم نیز تأثیر خونخوارى در قساوت و سنگدلى به تجربه رسیده، و حتى ضرب المثل شده است، و لذا در حدیثى مى خوانیم: «آنها که خون مى خورند آن چنان سنگدل مى شوند که حتى ممکن است دست به قتل پدر و مادر و فرزند خود بزنند»!

♦سومین چیزى که در آیه تحریم شده خوردن گوشت «خوک» است (وَ لَحْمَ الْخِنْزِیْرِ). 

خوک حتى نزد اروپائیان که بیشتر گوشت آن را مى خورند سمبل بى غیرتى است، و حیوانى است کثیف، خوک در امور جنسى فوق العاده بى تفاوت و لا ابالى است و علاوه بر تأثیر غذا در روحیات که از نظر علم ثابت است، تأثیر این غذا در خصوص لاابالى گرى در مسائل جنسى مشهود است. 

در شریعت حضرت موسى(علیه السلام) حرمت گوشت خوک نیز اعلام شده است، و در اناجیل، گناهکاران به خوک تشبیه شده اند، و در ضمن داستان ها مظهر شیطان خوک معرفى شده است. 

جاى تعجب است که بعضى با چشم خود مى بینند از یکسو خوراک خوک نوعاً از کثافات و گاهى از فضولات خودش است و از سوى دیگر براى همه روشن شده که گوشت این حیوان پلید داراى دو نوع انگل خطرناک به نام کرم «تریشین» و یک نوع «کرم کدو» است، باز هم در استفاده از گوشت آن اصرار مىورزند. 

تنها کرم «تریشین» کافى است که در یک ماه ۱۵ هزار تخم ریزى کند و در انسان سبب پیدایش امراض گوناگونى مانند کم خونى، سرگیجه، تب هاى مخصوص اسهال، دردهاى رماتیسمى، کشش اعصاب، خارش داخل بدن، تراکم پیه ها، کوفتگى و خستگى، سختى عمل جویدن و بلعیدن غذا و تنفس و غیره گردد. 

♦چهارمین چیزى که تحریم شده، گوشت هائى است که نام غیر خدا هنگام ذبح بر آن برده شود (وَ ما أُهِلَّ بِهِ لِغَیْرِ اللّهِ). 

از جمله گوشت هائى که در این آیه از خوردن آنها نهى شده گوشت حیواناتى است که مثل زمان جاهلیت به نام غیر خدا (بت ها) ذبح شود.

♦تحریم گوشت هائى که به نام بت ها ذبح مى شود، در حقیقت جنبه معنوى، اخلاقى و تربیتى دارد، آنها انسان را از خدا دور مى کند، و اثر روانى و تربیتى نامطلوبى دارد; چرا که از سنت هاى شرک و بت پرستى است و تجدید کننده خاطره آنها.

♦تحریم موضوعات چهارگانه فوق در چهار سوره از قرآن ذکر شده است که دو مورد از آن در «مکّه» (انعام ـ ۱۴۵ و نحل ـ ۱۱۵) و دو مورد آن در «مدینه» نازل شده است (بقره ـ ۱۷۳ آیه مورد بحث و مائده ـ 3)
«تفسیر نمونه/ذیل آیه 173، سوره بقره»

 نظر دهید »

تفسیر سوره فاتحه

02 خرداد 1397 توسط مرضيه اصغري

​

«بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر 

(حمد/1)

از میان تمام موجودات آن که ازلى و ابدى است تنها ذات پاک خدا است و به همین دلیل باید همه چیز و هر کار را با نام او آغاز کرد و در سایه او قرار داد و از او استمداد نمود لذا در نخستین آیه قرآن آمده: به نام خداوند بخشنده بخشایشگر (بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ).

???

این کار نباید تنها از نظر اسم و صورت باشد، که باید از نظر واقعیت و معنى با او پیوند داشته باشد; چرا که این ارتباط آن را در مسیر صحیح قرار مى دهد و از هر گونه انحراف باز مى دارد و به همین دلیل چنین کارى حتماً به پایان مى رسد و پربرکت است.

???

در حدیث معروفى از پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: کُلُّ أَمْر ذِی بال لَمْ یُذْکَرْ فِیهِ اسْمُ اللّهِ فَهُوَ أَبْتَر: هر کار مهمى که بدون نام خدا شروع شود بى فرجام است .

???

خداوند بزرگ در نخستین آیات که به پیامبر وحى شد دستور مى دهد در آغاز شروع تبلیغ اسلام این وظیفه خطیر را با نام خدا شروع کند: إِقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ .

????

و مى بینیم حضرت نوح(علیه السلام) در آن طوفان سخت و عجیب، هنگام سوار شدن بر کشتى و حرکت روى امواج کوه پیکر آب که هر لحظه با خطرات فراوانى

از میان تمام موجودات آن که ازلى و ابدى است تنها ذات پاک خدا است و به همین دلیل باید همه چیز و هر کار را با نام او آغاز کرد و در سایه او قرار داد و از او استمداد نمود لذا در نخستین آیه قرآن آمده: به نام خداوند بخشنده بخشایشگر (بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ).

???

این کار نباید تنها از نظر اسم و صورت باشد، که باید از نظر واقعیت و معنى با او پیوند داشته باشد; چرا که این ارتباط آن را در مسیر صحیح قرار مى دهد و از هر گونه انحراف باز مى دارد و به همین دلیل چنین کارى حتماً به پایان مى رسد و پربرکت است.

???

در حدیث معروفى از پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: کُلُّ أَمْر ذِی بال لَمْ یُذْکَرْ فِیهِ اسْمُ اللّهِ فَهُوَ أَبْتَر: هر کار مهمى که بدون نام خدا شروع شود بى فرجام است .

???

خداوند بزرگ در نخستین آیات که به پیامبر وحى شد دستور مى دهد در آغاز شروع تبلیغ اسلام این وظیفه خطیر را با نام خدا شروع کند: إِقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ .

????

و مى بینیم حضرت نوح(علیه السلام) در آن طوفان سخت و عجیب، هنگام سوار شدن بر کشتى و حرکت روى امواج کوه پیکر آب که هر لحظه با خطرات فراوانى

روبرو بود، براى رسیدن به سر منزل مقصود، و پیروزى بر مشکلات به یاران خود دستور مى دهد هنگام حرکت، و در موقع توقف کشتى بسم اللّه بگویند: (وَ قالَ ارْکَبُوا فیها بِسْمِ اللّهِ مَجْراها وَ مُرْساها).

???

و نیز سلیمان (علیه السلام) در نامه اى که به ملکه سبأ مى نویسد، سر آغاز آن را بسم اللّه قرار مى دهد (إِنَّهُ مِنْ سُلَیْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم…).

???

و باز روى همین اصل، تمام سوره هاى قرآن، با بسم اللّه آغاز مى شود تا هدف اصلى که همان هدایت و سوق بشر به سعادت است از آغاز تا انجام با موفقیت و پیروزى و بدون شکست انجام شود.

???

تنها سوره توبه است که بسم اللّه در آغاز آن نمى بینیم; چرا که سوره توبه با اعلان جنگ به جنایتکاران مکّه و پیمان شکنان آغاز شده، و اعلام جنگ با توصیف خداوند به رحمان و رحیم سازگار نیست.

???

توجه به این نکته لازم به نظر مى رسد که: ما در همه جا بسم اللّه مى گوئیم، چرا بسم الخالق یا بسم الرازق و مانند آن نمى گوئیم؟!

نکته این است: اللّه، جامع ترین نام هاى خدا است و همه صفات او را یک جا بازگو مى کند، اما نام هاى دیگر اشاره به بخشى از

بعد از بسم اللّه که آغازگر سوره بود، نخستین وظیفه بندگان آن است که به یاد مبدأ بزرگ عالم هستى و نعمت هاى بى پایانش بیفتند، همان نعمت هاى فراوانى که سراسر وجود ما را احاطه کرده و راهنماى ما در شناخت پروردگار و هم انگیزه ما در راه عبودیت است.

???

این که مى گوئیم: انگیزه، به خاطر آن است که هر انسانى به هنگامى که نعمتى به او مى رسد فوراً مى خواهد، بخشنده نعمت را بشناسد، و طبق فرمان فطرت به سپاسگزارى برخیزد و حق شکر او را ادا کند.

???

به همین جهت علماى علم کلام (عقائد) در نخستین بحث این علم، که سخن از انگیزه هاى خداشناسى به میان مى آید وجوب شکر منعم را که یک فرمان فطرى و عقلى است به عنوان انگیزه خداشناسى، یادآور مى شوند.

و این که مى گوئیم: راهنماى ما در شناخت پروردگار نعمت هاى او است، به خاطر آن است که بهترین و جامع ترین راه براى شناخت مبدأ، مطالعه در اسرار آفرینش، رازهاى خلقت و مخصوصاً وجود نعمت ها در رابطه با زندگى انسان ها است.

???

به این دو دلیل سوره فاتحة الکتاب با این جمله شروع مى شود: ستایش مخصوص خداوندى است که پروردگار جهانیان است (الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ).

???

براى پى بردن به عمق و عظمت این جمله لازم است، به تفاوت میان حمد ، مدح و شکر و نتایج آن توجه شود:

???

حمد در لغت عرب به معنى ستایش کردن در برابر کار یا صفت نیک اختیارى است، یعنى هنگامى که کسى آگاهانه کار خوبى را انجام دهد، و یا صفتى را براى خود برگزیند که سرچشمه اعمال نیک اختیارى است، ما او را حمد و ستایش مى گوئیم.

???

ولى مدح به معنى هر گونه ستایش است، خواه در برابر یک امر اختیارى باشد یا غیر اختیارى، فى المثل تعریفى را که از یک گوهر گران بها مى کنیم، عرب آن را مدح مى نامد، و به تعبیر دیگر مفهوم مدح، عام است در حالى که مفهوم حمد خاص مى باشد.

???

اما مفهوم شکر از همه اینها محدودتر است، تنها در برابر نعمت هائى شکر و سپاس مى گوئیم که از دیگرى با میل و اراده او به ما رسیده است.

???

توصیف اللّه در اینجا به رَبِّ الْعالَمینَ ، در واقع از قبیل ذکر دلیل بعد از بیان مدعا است، گوئى کسى سؤال مى کند: چرا همه حمدها مخصوص خدا است، در پاسخ گفته مى شود: براى این که او رَبِّ الْعالَمینَ و پروردگار جهانیان است.

???

کلمه عالَمِین جمع عالم است و عالم، به معنى مجموعه اى است از موجودات

معنى رحمن و رحیم و گسترش مفهوم آنها و همچنین تفاوت میان این دو کلمه را در تفسیر بسم اللّه مشروحاً خواندیم، و نیازى به تکرار نیست.

???

نکته اى که در اینجا باید اضافه کنیم این است: این دو صفت که از مهم ترین اوصاف الهى است در نمازهاى روزانه ما حداقل 30 بار تکرار مى شوند (دو مرتبه در سوره حمد و یک مرتبه در سوره اى بعد از آن مى خوانیم) و به این ترتیب 60 مرتبه خدا را به صفت رحمتش مى ستائیم.

???

این در حقیقت درسى است براى همه انسان ها که خود را در زندگى بیش از هر چیز به این اخلاق الهى متخلق کنند، به علاوه اشاره اى است به این واقعیت که اگر ما خود را عبد و بنده خدا مى دانیم، مبادا رفتار مالکان بى رحم نسبت به بردگانشان در نظرها تداعى شود.

???

 آوردن رحمان و رحیم بعد از ربّ العالمین اشاره به این نکته است که: ما در عین قدرت، نسبت به بندگان خویش، با مهربانى و لطف رفتار مى کنیم. این بنده نوازى و لطف خدا، بندگان را شیفته او مى سازد که با یک دنیا علاقه بگویند: الرَّحْمنِ الرَّحیمِ .

???

اینجا است که انسان متوجه مى شود، چقدر فاصله است بین رفتار خداوند بزرگ، با بندگان خویش! و روش مالکان
«اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ»

[خداوند] رحمتگر مهربان

(حمد/۳) 

«مٰالِكِ يَوْمِ اَلدِّين»

 مالک [و پادشاه ] روز جزا[است ].

(آیه۴»وحید.

در اینجا تعبیر به مالکیت خداوند شده است، که نهایت سیطره و نفوذ او را بر همه چیز و همه کس در آن روز، مشخص مى کند، روزى که همه انسان ها در آن دادگاه بزرگ براى حساب حاضر مى شوند، و در برابر مالک حقیقى خود قرار مى گیرند، تمام گفته ها، کارها و حتى اندیشه هاى خود را حاضر مى بینند، هیچ چیز، حتى به اندازه سر سوزنى نابود نشده و به دست فراموشى نیفتاده است، و اکنون این انسان است که باید بار همه مسئولیت هاى اعمال خود را بر دوش کشد!

???

این مالکیت نتیجه خالقیت و ربوبیت است، آن کس که موجودات را آفریده و تحت حمایت خود پرورش مى دهد، و لحظه به لحظه فیض وجود و هستى به آنها مى بخشد، مالک حقیقى موجودات است.

???

نمونه ضعیفى از مالکیت حقیقى را در خودمان نسبت به اعضاء پیکرمان مى توانیم پیدا کنیم، ما مالک چشم و گوش و قلب و اعصاب خویش هستیم، نه به معنى مالکیت اعتبارى، بلکه یک نوع مالکیت حقیقى که از ارتباط و پیوند و احاطه سرچشمه مى گیرد.

????

اما کلمه یَوْمِ الدِّینِ ، این تعبیر در تمام مواردى که در قرآن استعمال شده به معنى قیامت آمده است چنان که در قرآن در آیات 17 و 18 و 19 سوره انفطار با صراحت به این معنى اشاره شده است (این تعبیر متجاوز از ده بار در قرآن مجید به همین معنى آمده).

????

و این که چرا آن روز، روز دین معرفى شده؟ به خاطر این است که آن روز روز جزا است و دین در لغت به معنى جزا مى باشد، و روشن ترین برنامه اى که در قیامت اجرا مى شود همین برنامه جزا و کیفر و پاداش است، در آن روز پرده از روى کارها کنار مى رود، و اعمال همه دقیقاً مورد محاسبه قرار مى گیرد و هر کس جزاى اعمال خویش را اعم از خوب و بد مى بیند.

???

بعضى از مفسران نیز عقیده دارند: علت نامگذارى رستاخیز به یوم الدین این است که در آن روز، هر کسى در برابر دین و آئین خود جزا مى بیند.
ولى معنى اول (حساب و جزا) صحیح تر به نظر مى رسد.
«تفسیر نمونه/آیه۴»

اینجا سر آغازى است براى نیازهاى بنده و تقاضاهاى او از خدا، لحن سخن در سوره حمد از اینجا عوض مى شود، آیات قبل حمد و ثناى پروردگار و اظهار ایمان به ذات پاک او و اعتراف به روز قیامت بود.

???

اما از اینجا گوئى بنده با این پایه محکم عقیدتى و معرفت و شناخت پروردگار، خود را در حضور او، و در برابر ذات پاکش مى بیند، او را مخاطب ساخته، نخست از عبودیت خویش در برابر او، و سپس از امدادها و کمک هاى او سخن مى گوید، عرض مى کند: تنها تو را مى پرستم و تنها از تو یارى مى جویم (إِیّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیّاکَ نَسْتَعینُ).

???

به تعبیر دیگر: هنگامى که مفاهیم آیات گذشته در جان انسان جاى گیرد، اعماق وجودش به نور اللّه، پرورش دهنده جهانیان روشن مى شود، و رحمت عام و خاص او و مالکیتش در روز جزا را درک مى کند، به صورت یک فرد کامل از نظر عقیده در مى آید، این عقیده عمیق توحیدى، نخستین ثمره اش، از یکسو بنده خالص خدا بودن، و از بندگى بت ها و جباران و شهوات در آمدن، و از سوى دیگر، دست استمداد به ذات پاک او دراز کردن است.

در واقع آیات گذشته، سخن از توحید ذات و صفات مى گفت و در اینجا سخن از توحید عبادت، و توحید.

«اِهْدِنَا اَلصِّرٰاطَ اَلْمُسْتَقِيم»

ما را به راه راست هدایت فرما

(فاتحه ۶)

پس از اظهار تسلیم در برابر پروردگار، و وصول به مرحله عبودیت و استعانت و استمداد از ذات پاک او، نخستین تقاضاى بنده این است که او را به راه راست، راه پاکى و نیکى، راه عدل و داد، و راه ایمان و عمل صالح هدایت فرماید، تا خدائى که همه نعمت ها را به او ارزانى داشته، نعمت هدایت را نیز بر آن بیفزاید.
گر چه این انسان در چنین شرائطى مؤمن است، و با خداى خود آشنا، اما امکان دارد هر آن این نعمت ـ به خاطر عواملى ـ از او سلب گردد، و از صراط مستقیم منحرف و گمراه شود.
پس باید هر شبانه روز لااقل ده بار از خداى خود بخواهد که لغزش و انحرافى براى او پیش نیاید.
آن گونه که از بررسى آیات قرآن مجید بر مى آید صراط مستقیم همان آئین خداپرستى، دین حق و پایبند بودن به دستورات خدا است، چنان که در سوره انعام آیه 161 مى خوانیم: قُلْ إِنَّنِى هَدانِى رَبِّی إِلى صِراط مُسْتَقیم دیناً قِیَماً مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکین: بگو خداوند مرا به صراط مستقیم هدایت کرده: به دین استوار، آئین ابراهیم که هرگز به خدا شرک نورزید.

ذکر این نکته نیز لازم به نظر مى رسد که: راه مستقیم همیشه یک راه بیشتر نیست، زیرا میان دو نقطه تنها یک خط مستقیم وجود دارد که نزدیک ترین راه را تشکیل مى دهد.
بنابراین اگر قرآن مى گوید: صراط مستقیم، همان دین و آئین الهى در جنبه هاى عقیدتى و عملى است به این دلیل است که نزدیک ترین راه ارتباط با خدا همان است.

«تفسیر نمونه/ذیل آیه 6، سوره فاتحه»
«صِرٰاطَ اَلَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ اَلْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لاَ اَلضّٰالِّينَ»

راه آنهایى که برخوردارشان کرده اى، همانان که نه درخور خشم اند و نه گمگشتگان.

(فاتحه/۷) 

این آیه در حقیقت تفسیر روشنى است براى صراط مستقیم که در آیه قبل خواندیم، مى گوید: مرا به راه کسانى هدایت فرما که آنان را مشمول انواع نعمت هاى خود قرار دادى (نعمت هدایت، نعمت توفیق، نعمت رهبرى مردان حق و نعمت علم و عمل و جهاد و شهادت) آنها که نه بر اثر اعمال زشت، و انحراف عقیده غضب تو دامنگیرشان شد و نه جاده حق را رها کرده و در بیراهه ها گمراه و سرگردان مانده اند (صِراطَ الَّذینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لاَ الضّالِّینَ).

????

در حقیقت چون ما آشنائى کامل به راه و رسم هدایت نداریم، خدا به ما دستور مى دهد که در این آیه طریق و خط پیامبران و نیکوکاران که مشمول نعمت و الطاف او شده اند را بخواهیم.

 ـ از موارد استعمال این دو کلمه در قرآن مجید چنین استفاده مى شود که مَغْضُوبِ عَلَیْهِم مرحله اى سخت تر و بدتر از ضالِّین است، و به تعبیر دیگر ضالِّین گمراهان عادى هستند، و مَغْضُوبِ عَلَیْهِم ، گمراهان لجوج و یا منافق، و به همین دلیل در بسیارى از موارد، غضب و لعن خداوند در مورد آنها ذکر شده.

این احتمال نیز وجود دارد که ضالِّین به گمراهانى اشاره مى کند که اصرارى

 نظر دهید »

تفسیر آیه عفو وبخشش

01 خرداد 1397 توسط مرضيه اصغري

?اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم?

«وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ اَلْكِتٰابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمٰانِكُمْ كُفّٰاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ مٰا تَبَيَّنَ لَهُمُ اَلْحَقُّ فَاعْفُوا وَ اِصْفَحُوا حَتّٰى يَأْتِيَ اَللّٰهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اَللّٰهَ عَلىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ»

 بسیارى از اهل کتاب-پس از اینکه حق برایشان آشکار شد- از روى حسدى که در وجودشان بود، آرزو مى کردند که شما را، بعد از ایمانتان، کافر گردانند. پس عفو کنید و درگذرید، تا خدا فرمان خویش را بیاورد، که خدا بر هر کارى تواناست.

(بقره/۱۰۹) 

بسیارى از اهل کتاب، مخصوصاً یهود، تنها به این قناعت نمى کردند که خود آئین اسلام را نپذیرند، بلکه اصرار داشتند مؤمنان نیز از ایمانشان باز گردند، و انگیزه آنان در این امر چیزى جز حسد نبود. 

♦قرآن به این امر اشاره کرده مى گوید:  بسیارى از اهل کتاب به خاطر حسد، دوست داشتند شما را بعد از اسلام و ایمان به کفر باز گردانند با این که حق براى آنها کاملاً آشکار شده است  (وَدَّ کَثیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَوْ یَرُدُّونَکُمْ مِنْ بَعْدِ إیمانِکُمْ کُفّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ).

♦در اینجا قرآن به مسلمانان دستور مى دهد: در برابر این تلاش هاى انحرافى و ویرانگر  شما آنها را عفو کنید و گذشت نمائید تا خدا فرمان خودش را بفرستد چرا که خداوند بر هر چیزى توانا است  (فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا حَتّى یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللّهَ عَلى کُلِّ شَیْء قَدیرٌ).

این در واقع یک دستور تاکتیکى است که به مسلمانان داده شده که در برابر فشار شدید دشمن در آن شرائط خاص، از سلاح عفو و گذشت استفاده کنند، دست به اسلحه نبرند، به ساختن خویشتن و جامعه اسلامى بپردازند تا استحکام لازم یابند و در انتظار فرمان خدا باشند.

♦منظور از  فرمان خدا  در اینجا به گفته بسیارى از مفسران  فرمان جهاد  است که تا آن زمان هنوز نازل نشده بود، شاید به این علت، که هنوز آمادگى همه جانبه براى این فرمان نداشتند، و لذا بسیارى معتقدند: این آیه به وسیله آیات جهاد که بعداً به آن اشاره خواهد شد نسخ شده است.

اما شاید تعبیر به نسخ، در اینجا صحیح نباشد; چرا که نسخ آن است حکمى ظاهراً به صورت نامحدود تشریع گردد، اما در باطن موقت باشد، ولى حکم عفو و گذشت در آیه مورد بحث، در شکل محدود بیان شده است، محدود به زمانى که فرمان الهى دائر به جهاد نیامده.
«تفسیر نمونه/ذیل آیه 109، سوره بقره»

 نظر دهید »

شأن نزول وهدف ازسوره آل عمران

31 اردیبهشت 1397 توسط مرضيه اصغري

♦این سوره در مدینه نازل شده است.این سوره در ترتیب مصحف سومین سوره و در ترتیب نزول هشتاد و نهمین سوره قرآن کریم است که پیش از آن سوره انفال و پس از آن سوره احزاب نازل شده است.
♦فضيلت سوره:

ابى بن كعب از رسول اكرم صلی الله علیه و آله نقل كرده است كه فرمود: «هر كس سوره آل عمران را بخواند خداوند به هر آيه‌اى امانى براى گذشت از پل دوزخ به او عطا مي كند».
♦وابن عباس مي گويد: «پيغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: «هر كه سوره آل عمران را در روز جمعه بخواند تا وقتى كه خورشيد غروب كند خدا و فرشتگان براى او درود مى‌فرستند».
♦و بريدة مي گويد: نبى اكرم صلی الله علیه و آله فرمود: «سوره بقره و سوره آل عمران را ياد بگيريد زيرا آنها دو نور هستند و در روز قيامت براى كسى كه آنها را بداند مانند دو ابر يا دو پرده يا دو صف از پرندگان بر او سايه مى‌اندازند».
♦هدف سوره:

علامه طباطبائی ره در مورد هدف این سوره می گوید:

سوره آل عمران، اين مقصود را دنبال می‌كند كه مؤمنين را به توحيد كلمه بخواند، تشويقشان كند تا هر چه زودتر يك پارچه شوند، و خود را برای مقابله با دشمنان يعنی يهود و نصارا و مشركين آماده سازند، بايد در مقابل ناملايماتی كه می‌بينند صبر كنند، زيرا موقعيتی بس خطرناك دارند، چون دشمنان مشغول جمع‌آوری نيرو هستند و در خاموش كردن نور خدا با دست و دهان خود يك‌دل و يك جهت شده‌اند.
♦اين احتمال خيلی به ذهن نزديك می‌رسد كه سوره آل عمران همه‌ اش يكباره نازل شده باشد، برای اينكه آياتش كه دويست آيه است ظهوری روشن در بهم پيوستگی و انسجام دارد، و از اول تا به آخر متناسب با هم است، و پيداست كه همه اغراض آنها بهم مربوط است.
♦و به همين جهت اين احتمال از هر احتمالی ديگر بنظر قوی‌تر می‌آيد، كه بگوئيم اين سوره وقتی به رسول خدا (ص) نازل شده كه تا حدودی بنیان دین استقرار پیدا کرده بود اما هنوز آنگونه که باید مستقر نشده بود. برای اينكه در بين آياتش، هم سخنی از جنگ احد، و واقعه مباهله و نفرين كردن با نصارای نجران، و يادی از كار يهود ديده می‌شود و هم تحريكی نسبت به مشركين است. و نيز مسلمانان را به صبر می‌خواند، و دستور می‌دهد تا يكديگر را به صبر سفارش كنند، و دست به دست يكديگر داده وحدتی تشكيل دهند. و همه اينها مؤيد اين معنا است كه سوره مورد بحث، در روزگاری نازل شده كه مسلمانان، مبتلا به دفاع از حوزه دين بودند، دفاعی كه برای آن، همه قوا و اركان خود را بسيج كرده بودند. از يك طرف در اثر فتنه جوئيهای يهود و نصارا در داخل جمعيت خود، با درگيريها و فتنه و آشوبها روبرو بودند، فتنه‌هايی كه تشكل آنان را سست می‌كرد، بايد برای خاموش كردن آشوبهای آنان قسمت عمده‌ای از وقت خود را صرف احتجاج و بگومگوی با آنان كنند، و از سوی ديگر با مشركين درگير بودند، و بايد با آنها بجنگند، و هميشه در حال آماده باش بوده و لحظه‌ای امنيت نداشته باشند، چون در آن ايام اسلام در حال انتشار بوده و آوازه‌اش همه جا را پر كرده بود، و دنیا از یهود و نصاری ومشركین عرب و ورای آنها روم و ايران و غيره، همه عليه اسلام قيام كرده بودند.
♦خدای سبحان در اين سوره از حقايق و معارفی كه مومنین را به سوی آنها هدايت فرموده، آن مقداری را كه باعث دلگرمی مؤمنين است يادآور می‌ شود تا مؤمنين، هم دلخوش شوند و هم آلودگی شبهات و وساوس شيطانی و تسويلات اهل كتاب از دلهاشان زايل شود، و هم برايشان روشن گردد كه خدای تعالی هرگز از تدبير ملك خود غافل نبوده، و خلق او را عاجز نكرده‌اند، و اگر دين خود را تشريع نموده و جمعی از بندگانش را بسوی آن دين هدايت نموده، همه بر طبق طريقه و عادت جاريه و سنت دائمی خود بوده، و آن سنت عبارت است از سنت علل و اسباب پس مؤمن و كافر هم طبق همين سنت علل و اسباب زندگی می‌كنند، يك روز دنيا به كام كافر و روزی ديگر به كام مؤمن است چون دنيا ميدان امتحان است، و امروز روز عمل و فردا روز جزا است.

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • ...
  • 4
  • ...
  • 5
  • 6
  • 7
  • ...
  • 8
  • ...
  • 9
  • 10
  • 11
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

رخ یار

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس